یکی بود یکی نبود ...
زیر گنبد کبود همون جایی که غیر از خدا هیچ کس نبود .....
یکی بود که برا خودش و بقیه کسی بود خلاصه طرف خیلی مبهم بود ما هم نفهمیدیم یکی بود ؟یا یکی نبود؟ اما فکر کنم همون یکی بود!
القصه در این روزگار عجیب و غریب اونی که برا خودش و بقیه کسی بود یواش یواش کسی نبود....
اون کس معتبر اعتبارش با چک های بی محل با رقم های مهر و محبت بیش از حد و اندازه زیر سوال رفت...
می خواست بسازه ...ولی ویرون کرد...
خودشو حسابی مقروض این و اون کرد شایدم بقیه رو مقروض خودش ...
توی این دنیای در اندر دشت که همه حواسشون به کلاه خودشون هم نیست! این یکی حواسش به خیلی از کلاها بود.تا جایی که دستش رو رو سر همه میذاشت
که کلاهشون رو باد نبره .... ولی یک دفعه دیدیم کلاه خودش رو باد چی داداش برداشت و برد....
جونم براتون بگه رفقا ازش دلگیر و غمین ؛ دشمنا شاد و خندون از این اتفاق شوم ....
که شاید بشه بگی جادوگری سحری خوند جادویی کرد بین اون و دیگرون.....
بله ...
از اون به بعد جدایی و نفاق شد کارشون این وسط هر کی اومد بین که میون داری کنه اثر نکرد یا خودش درگیر شد یا قهر کرد....
ما که هر دو طرف رو دوست داشتیم این وسط خواستیم که کاری بکنیم این همه حرف موثر که نبود !!!!پای ما رو هم به ما جرا کشوند ....
قصه ی غصه ای که تو دلامون انگار تمومی نداره....
هر چی مطلب بزنیم یا اگه پستی از این همه نامردمی و بدبختی توی این جامعه که داره بی فرهنگی مد روزش میشه روی وبلاگ بذاریم یا اگه گلایه ای داشته باشیم.....
مدعی پیدا میشه که بللللله با ما بودی ؟؟؟؟تو خود فلان و فلان و فلانی.....ما ازت آتو داریم...
ما گردن هامون از مو هم باریک تره .....ای بابا دعوا دارین ؟!!!!!دست از این ادا اصولا بردارین
درس مگه ندارید شما ها کی گفته پاشید بیاد تو وبلاگها هی سرک تو مطلب های بچه ها ؟!!!!هی نظر پشت نظر
یا که تهدید که ما اجازه ی حرف نداریم از حساب کتاب که ما باک نداریم.....ما هم اشتباه کردیم ....بله .......
اشتباه ما همون اعتمادیست که بر مردم دنیا کردیم....
ولی انگار نمی دونی شما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد...
خلاصه تموم کنید حرف و سخن
بذارید این ماجرا تموم بشه......